جدول جو
جدول جو

معنی دس سفت - جستجوی لغت در جدول جو

دس سفت
خسیس، فرومایه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس افت
تصویر پس افت
بدهی که در موعد خود پرداخت نشده باشد، اندوخته، ذخیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ده هفت
تصویر ده هفت
مسکوکی که در قدیم رواج داشته و هفت دهم آن زر یا سیم خالص بوده
فرهنگ فارسی عمید
(دِ سَ)
سخت دل. قاسی. قسی. دل سنگ:
آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش بخت منست.
سعدی.
جبّار، دل سخت بی رحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ اُ)
ذخیره. یخنی. اندوخته، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخته نشده باشد
لغت نامه دهخدا
(پَ نِ شَ تَ)
سوراخ کردن در. سنبیدن مروارید، کنایه از سخن نغز گفتن. (انجمن آرا) (آنندراج) :
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را.
حافظ.
هر ترانه ترانه ای می گفت
هر نسفته دری دری می سفت.
نظامی.
، کنایه از ازالۀ بکارت کردن. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ هََ)
پول مسکوکی که در قدیم رایج بوده. (ازبرهان) (ناظم الاطباء). زری ناسره بود که ده مثقال آن سه مثقال غل و غش داشته. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََسُ)
همدوش. (یادداشت مؤلف) :
زنده مر خلق راست راهنمای
مرده هم سفت سید بشر است.
؟ (از المعجم شمس قیس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل سخت
تصویر دل سخت
قاسی، قسی، دلسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده هفت
تصویر ده هفت
سکه ای در قدیم که عیار آن 10، 7 (زر یا سیم) بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افت
تصویر پس افت
ذخیره، عقب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افت
تصویر پس افت
((پَ اُ))
بدهی عقب افتاده، اندوخته، ذخیره
فرهنگ فارسی معین
اندوخته، باقیمانده، پس انداز، ذخیره، تاخیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دست بافت
فرهنگ گویش مازندرانی
روی دست، کاری را سرپایی انجام دادن، عزیز، گرامی
فرهنگ گویش مازندرانی
کف دستی، هدیه ی شب حنابندان که به عروس دهند
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتاده، وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی
یدک، یدکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آب غوره ی آمیخته با تفاله که آنرا جدا سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته بافته
فرهنگ گویش مازندرانی
کور مال، چراغ دستی
فرهنگ گویش مازندرانی